پیاده روی اربعین

ساخت وبلاگ
شب که میشه،  دردها بیشتر میشه سکوت فضا و فراغت جسم؛  انگار راه ذهن رو باااز می‌کنه برای جولان دادن میرم تو فکر و خیال... مثل یک دالان تو در تو،  از این یکی به اون یکی گاهی ممکنه تا چند ساعت خوابم نبره  می‌دونم،  بخشی به این سودای مزاحم مربوطه گاهی صبح که پا میشم بعد چند دقیقه که روشن میشم و ذهنم باز کارش رو شروع می‌کنه با خودم میگم: وای باز صبح شد! باز این روشن شد!!  «چرا دستهام قفل کرده ؟!  چرا نمی‌تونم پاشم؟  چرا انگشت‌هام ماشه ای باز میشه؟ چرا مفصل‌هام درد می‌کنه؟ و ...»  و ترس از مریضی... ترس اینکه آزمایش آرتریت رو بدم و چیزی باشه!  البته از بعد اون شب که با همسر حرف زدم و گفتم که یه همچین شکی روی من هست و من از ترسش حتی بهت نگفتم وقتی باهم حرف زدیم ، خیلی آرومتر شدم اون محبته باعث شد آرامشم بیشتر بشه و حتی به خودم دلگرمی بدم که: هر چیزی درمانی داره!  بعدم گفتم: هی غصه نخور که من مگه چند سالمه و فقط یه بچه دارم و ... انقدر آدم‌ها هستن تو همین سن تو، که کلا بچه‌دار نمیشن.  یا مریضی لاعلاج دارن، یا همسرشون اهل منت کردن حال جسمی‌شونه. یا از تو تنهاترن‌  کم دیدی؟!  که طرف دو بچه پشت هم داره، هییچکس هم نداره، هزار کار خونه هم داره.  یا مثلا کمن کسایی که رو تخت بیمارستان خوابیدن، آرزو می‌کنن فقط یه بار دیگه خونه زندگیشون رو ببینن، یا یه وعده غذا از گلوشون پایین بره به راحتی یا بتونن خودشون به بچه شون شیر بدن و ... یعنی واقعا اینکه میگن یه مو از خرس کندن غنیمته! توی این دنیای بی وفای هزار رنگ، که به ۱۴ معصومش اونهمه جفا کرده؛  تو الحمدلله اینهمه نعمت داری!  هنوز خیلی جای شکر داره، خیلییی و بعد پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 69 تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1402 ساعت: 21:17

خوبی اش اینه که ما رو با اعمال خودمون تنها میذارن نه با مشکلات‌مون! پس ببین اگه خیلی هم اذیت شدی، ولی عملت خوب بوده،  دیگه نگران نباش، گذشت...  این سختیه میره ولی درست عمل کردنت برات می‌مونه.  # من بعد یه بحث لفظی با کسی که خیلی ازش رنجیدم ولی نمیخواد قبول کنه خطا از اونه و من رو متهم می‌کنه به حساس بودن و ... داشتم فکر می‌کردم ببین تو میدونی که در حقش ظلم نکردی و هر چقدر هم سخت بوده، حرمتش رو نشکستی حالا اون خطا کرده، دیگه خودش ضامنشه. خداروشکر که حداقل تو اشتباه نکردی، چی از این بهتر؟ « من رو با عمل خودم توی قبر میذارن نه با رنج‌هام، نه با مشکلاتم. »  # امشب شب گذشته بگذریم ، کینه ها رو پاک کنیم، تا ازمون بگذرن. ابد در پیشه... پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 67 تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1402 ساعت: 21:17

تو یه مهمونی نشسته بودیم، جمعی از مسئولین شهر بودن یه عضو موثر بنیاد شهید، عضو شهرداری و یه قاضی موجه ملبس.  بعد شستن ظرف‌های افطار که اومدیم و نشستیم، متوجه شدم داره یک تنه با اونها بحث می‌کنه و استدلال میاره.  من که از حرف‌های دوستانه خانم‌ها چیزی عایدم نمیشد، شاخک‌هام تیز شد روی بحث اونها. « رفته بودیم یه شهری واسه تبلیغ، ایام شهادت امام حسن؛ بیا و ببین که چقدر شهدای این شهر رو خوب به مردم معرفی کردن‌ چقدرر کار فرهنگی کردن در سطح شهر و ...» مسئول بنیاد خیلی رسمی و بدون احساس داشت گوش می‌داد با هیجان توأم با دلسوزی زیاد گفت: « ما کم شهید داریم تو این شهر؟! چرا هیچکس سراغ خانواده شون نمیره؟ کم رزمنده داریم؟ چرا حتی تو قشر مذهبی هم شناخته شده نیستن؟! اینها تقصیر کیه؟ » از ته دلم شجاعتش رو تحسین کردم. « آفرین! بگو! »  مسئول بنیاد زورش اومد، با مغالطه سعی کرد خودش رو تبرئه کنه. « مقصرش جوون هایی هستن که میرن تهران درس بخونن ولی دیگه برنمیگردن.»  با احترام کامل کنایه رو جوید ، هضم کرد، بحث رو دور داد و چرخوند سمت خود فرد: « منِ جوون که سالی چند بار دارم میام، هستم، اما اون ارگانی که بودجه داره،وظیفه داره، بخاطر همین قضیه ایجاد شده، نباید سهم بیشتری نداره؟! نباید تلاشش و مسئولیت پذیریش بیشتر باشه؟! »  سکوت و بازی کردن با میوه، یعنی حرفت رو می‌پذیرم ولی برام سخته چیزی بگم.  بحث رو کشوند به قاری ها، به استعدادهای قرآنی شهر و دوباره افراد رو وارد بازی کرد.  قصدش ضایع کردن نبود، قصدش این بود حرف های یه عالمه دلسوز شهر رو که به جایی نرسیده، به اینها برسونه.  تا رسید به بحث هیئت بزرگ شهر، که اکثر جوون‌ها رو جذب کرده اما جا نداره! مکان ثابت نداره پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 64 تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1402 ساعت: 21:17